محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

دوستتون دارم

خدایا، خدای مهربون. امروز صبح به دستای تپلی محمدرضا نگاه می کردم و به شیرین زبونی فاطمه ی قشنگم فکر می کردم. خدایا ممنونم که دو تا گل زیبا و سالم و خوش اخلاق به من دادی . خدایا خودت از شری از هر بلایی حفظشون کن. صبح که آماده شدی با بابا بری مدرسه و من هم راهی محل کارم شدم. دلم می لرزید و برای سلامتیتون دعا می کردم اما دلم آروم نمی شد آخرش به خودم گفتم می سپارمشون به خدایی که خودش اونارو به من داده . خدایا خودت حفظشون کن. روز و روزگار با شما شیرینه اما مامان همش در حال بدو بدوه. یه مدت دیگه بدوبدو من کم میشه انشاالله بدوبدو شما بیشتر میشه ولش کن زندگی همینه. شاید فرصت زیادی نداشته باشیم که کنار هم باشیم اما از لحظه لحظه اش انرژی می گ...
17 بهمن 1397
1